تناسب (ادبیات فارسی)یکی از آرایههای ادبی که در ادبیات فارسی بالاخص در شعر بسیار کاربرد دارد تناسب میباشد. تناسب وجود نوعی نظم و توافق و هماهنگی است میان چند چیز. در اصطلاح به معنای آن است که شعر از یک روش خاصی همچون تضاد، مقابله، مراعات النظیر، تبادر، توجیه و افتنان پیروی کند. ۱ - مقدمهانسان از هر نوع نظم و تناسب لذّت میبرد و بر عکس، پراکندگی و ناهماهنگی را خوش نمیدارد، به همین دلیل است که ذهن انسان پیوسته در پییافتن و ایجاد رابطه و نسبت و هماهنگی میان پدیدههاست. به گفتهی "اریک نیوتن" «شکی نیست که اگر مغز انسان عطشی دارد، آن عطش برای درک حقایق و ایجاد رابطه میان آنهاست»؛ ذهن انسان پیوسته در تلاش یافتن رابطه و تناسب میان پدیدههاست، میان همه چیز حتی میان پشه و فیل، نور و ظلمت، ماسه و کوه؛ به هر حال تناسب، وحدتی میان اجزاء پراکنده ایجاد یا دریافت میکند. بهعبارت دیگر تناسب، کثرت و تفرق را به وحدت میرساند. [۱]
وحیدیان کامیار، تقی، بدیع از دیدگاه زیبایی شناسی، محمد انزابی نژاد، تهران، دوستان، ۱۳۷۹، چاپ اول، ص۶۳، ۶۴.
۲ - شمول تناسبتناسب شامل چند موضوع میشود؛ از جمله: تضاد، مقابله، مراعات النظیر، تبادر، توجیه و افتنان. ۲.۱ - مطابقه یا تضاددر لغت به معنای آن است که دو چیز، بر روی هم یا با هم آورده شود، و در اصطلاح آوردن دو کلمه است که از نظر معنا یا کاربرد ضد هم یا برخلاف هم داشته باشند، مانند: شب و روز، رنج و شادی، گل و خار، وصل و هجران. مانند این دو بیت از سعدی: جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست •••• گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند در این بیت کلمات دشمن و دوست، گل و خار، غم و شادی، تضاد هستند. و: لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام •••• گر ز دست جور عشق تو دادی طلبیم که در این بیت کلمات، جور و داد، به معنای ظلم و عدل تضاد هستند. [۲]
محبتی، مهدی، بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۰۲.
۲.۲ - مقابلهمقابله نوعی از صنعت طباق و تضاد است به این قرار که همه یا اکثر کلمات، دو قرینهی نظم یا نثر را ضد یکدیگر بیاورند؛ مانند: بی تو گر در جنّتم ناخوش شراب سلسبیل •••• با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر در اینجا کلمات جنت (بهشت) و ناخوش، و از سویی دیگر دوزخ با خرم دو قرینه هستند که بر ضد هم آمدهاند. [۳]
محبتی، مهدی، بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۰۲.
۲.۳ - مراعات النظیر یا متناسبدر لغت نگهداشتن تناسب و مشابهتهاست. صنعت تناسب که به آن مراعات النظیر، توفیق، مؤاخات و ائتلاف هم میگویند، و در اصطلاح آن است که دو یا چند لفظ را که معنای آنها با هم متناسب است، در سخن نزدیک به هم بیاورند. متناسب بودن دو معنا با یکدیگر به این معنی است که معناها همجنس باشند؛ مانند انواع گلها، رنگها، جواهرات، حیوانات، کرات آسمانی و یا اجزاء یک کل باشند؛ مانند: دست و پا، چشم و گوش، لب و دندان، و یا میان آنها ملازمت باشد؛ مانند: شمع و پروانه، تیر و کمان، چشم و نرگس، لیلی و مجنون. [۴]
طباطبایی، محمدرضا، هنر بدیع، قم، دارلعلم، ۱۳۸۶، چاپ اول، ص۱۱۴.
به بیان دیگر مراعات النظیر، آوردن دو یا چند کلمه است که با هم مناسبتی داشته باشند، مراعات النظیر متداولترین صنعت بدیعی در شعر فارسی است و این صنعت را در اغلب ابیات شعر شاعران ایران میتوان دید. [۵]
احمد نژاد، کامل، فنون ادبی، تهران، پایا، ۱۳۷۲، چاپ اول، ص۳۲.
۲.۳.۱ - کاربرد در شعر فارسیبه هر تقدیر از آنجا که روح اثر هنری بر تناسب و تقارن استوار است، دریافت درست مراعات النظیر در آرایش سخن اهمیت و ارزش ویژهای دارد. تقریبا تمامی آثار درجهی اول جهانی و ایرانی از مراعات النظیر (به معنای عام و خاص آن) بسیار بهره میگیرند: خجسته روز کسی کز درش تو باز آیی •••• که بامداد به روی تو خال میمون است میان واژههای خجسته، خال، میمون، بامداد، صنعت مراعات النظیر است. باد بوی سمن آورد و گل و سنبل و بید •••• در دکان به چه رونق بگشاید عطار میان کلمات سمن و بید از یک سو و از سوی دیگر میان کلمات دکان و عطار مراعات النظیر است. [۶]
طباطبایی، محمدرضا، هنر بدیع، قم، دارلعلم، ۱۳۸۶، چاپ اول، ص۱۱۵.
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو •••• یادم از کشتهی خویش آمد و هنگام درو میان کلمات مزرعه، داس، کشته و درو از یک سو و از سویی دیگر در میان کلمات فلک و ماه مراعات النظیر است. ۲.۳.۲ - کاربرد در نثر فارسیاما مراعات النظیر در نثر فارسی مانند این سخن از سعدی: «شبی در بیابان مکه از بیخوابی، پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.» در این جمله در میان کلمات، پای، سر و دست مراعات النظیر است. ۲.۴ - تبادردر لغت مصدر باب تفاعل است، به معنای پیشی گرفتن و شتافتن. در زبان عربی میگویند: تبادره او تبادر الیه «پیشتاخت و شتافت به سوی آن.» اسم فاعل آن در فارسی بیش از بقیه ساختها کاربرد دارد و عموما میگویند به ذهنم متبادر شد یعنی (ناگهان) وارد شد و از چیزی دیگر بدان رانده شد. در اصطلاح بدیعی هم تقریبا به همان معناست. با این تفاوت که با خواندن کلمهای، کلمهای دیگر به خاطر آید؛ مانند: «صبحها پنیرک بخوریم» در این جمله پنیرک اسم گیاهی است، ولی پنیر را که معمولا صبحها میخورند به خاطر میآورد. و مانند این بیت از حافظ: گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید •••• گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید ۲.۵ - توجیهدر لغت آوردن وجوهی تازه برای سخن است، و مصدر باب تفعیل؛ اما در اصطلاح، گفتن سخنی است که دو شکل معنایی متفاوت باشد، یعنی یک جمله دو معنا را به ذهن متبادر کند. توجیه در واقع نوعی تبادر در جمله است، چنان که تبادر محض، در کلمات بوده. [۷]
محبتی، مهدی، بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۰۴، ۱۰۵.
توجیه، در برخی از موارد به ایهام و کنایه نیز برخورد میکند اما با آن دو تفاوتهایی دارد. توجیه را محتمل الضدین نیز گفتهاند، یعنی سخنی که یک روی آن مدحی و ستایشی است و روی دیگرش ذمّی و نکوهشی است. توجیه از یک سو میتواند سخنی باشد که از آن دو گونه دریافت داشت و هم سخنی که دو لایه معنایی (نکوهشی، ستایشی) داشته باشد چه این دو معنای دو گانه دارد. مانند این شعر از ادیب الممالک: ز گلپایگان رفت مردی به اردو •••• که قاضی شود، صدر راضی نمیشد خری داد و بستد به رشوت قضا را •••• اگر خر نمیبود قاضی نمیشد در این بیت از یک طرف حرفهی قاضی را مطرح میکند که شخص قاضی باید از هر لحاظ پاک و نیکو سرشت باشد و از طرف دیگر هم رشوه دادن را ذکر میکند که این دو موضوع با هم در تضاد هستند. ۲.۶ - افتناندر لغت به معنای آراستن و سخنان گوناگون آوردن است و در مصدر باب افتعال، و در اصطلاح، راندن سخن به گونهای است که در یک واحد ادبی یا شعری موضوعهای مختلف و متفاوت آورده میشود. به عبارت دیگر؛ در یک قطعه شعر مثلا از دو یا چند موضوع سخن آورده شود، البته از سر عمد و اراده و برای منظوری خاص، نه بر اثر پراکندگی ذهن. مثلا در وقتی که پدری مرده و پسری جانشین او شده باید سخن را به گونهای بیاوریم که هم تسلیت باشد و هم تهنیت باشد برای جلوس. برای مثال: پادشاهی گذشت خوب نژاد •••• پادشاهی نشست فرخ زاد زان گذشته جهانیان غمگین •••• زین نشسته زمانیان دلشاد و در روزگار ما مثلا برکناری رئیسی و آمدن رئیس تازه در مراسم معارفه این صنعت در سخن گفتن بکار میآید. افتنان، استادی و مهارت بسیار میخواهد چه باید سخن را بسیار نازک و ظریف آورد که هر دو سوی ماجرا نرنجند و بمانند و احیانا بهره و لذت ببرند. برای نمونه: عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت •••• صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت [۸]
محبتی، مهدی، بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۰۶.
۳ - تناسب الاطرافگفته شده است، دو طرف تناسب چنانچه در آغاز و انجام جمله یا مصراع یا بیت قرار گیرند، به آن تناسب، تناسبالاطراف میگویند. مانند این شعر سعدی: سیاه زنگی هرگز شود سپید به آب؟ •••• سپید رومی هرگز شود سیاه به دود؟ [۹]
طباطبایی، محمدرضا، هنر بدیع، قم، دارلعلم، ۱۳۸۶، چاپ اول، ص۱۱۶.
۴ - پانویس
۵ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تناسب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۱۶. |